1 همان کیوان ابا برجیس و بهرام «سناشیر» است و «برهستی » چو بلرام
2 «هرامید» است خورشید جهانتاب نپید آمد همان بیدخت پدرام
3 «کلنگ » از تیردان مه «فامشید» است بفرشیم «دساتیر جی افرام »
1 چو بی وجود خداوندگار آسایش حرم بود بخرد و بزرگ این کشور
2 دوباره نامه نبشتند مفتیان مهین بمیر فرخ دانش پژوه دانشور
1 حکایتی ز ملوک سلف شنیدستم که همچو من بشگفتی رود هر آنکه شنود
2 هزار و پانصد و هفتاد و چار میلادی که سال نهصد و هشتاد و دو ز هجرت بود
1 تا در میان اوباش تقسیم شد وزارت کردند مملکت را سرمایه تجارت
2 طلاب گرسنه را خواندند از حماقت در مسند شرافت از مرکز حقارت