- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کی چشی طعم و لذّت قرآن چون زبان بردی و نبردی جان
2 از درِ تن به منظر جان آی به تماشای باغ قرآن آی
3 تا به جان تو جلوه بنماید آنچه بود آنچه هست وانچ آید
4 تر و خشک جهان درون و برون آنچه موجود شد به کن فیکون
5 حکمهایی که گشت ازو محکوم همه گردد ترا ازو معلوم
6 بشنواند ترا صفات حدای گشته پیشت به صدق قصّه سرای
7 مستمع چون کند سماع کلام گیردش نطق موی بر اندام
8 تا ببینی به دیدهٔ اخلاص چون بخوانی تو سورهٔ اخلاص
9 صورتی همچو سرو غاتفری نظم او چون بنفشهٔ طبری
10 نصب و رفعش چو عرش و چون کرسی گر تو از مرشد خرد پرسی
11 جرّ و جزم وی از طریق قدم لوح محفوظ و سرِّ سیر قلم
12 حرفها بال روح و پردهٔ نور نقطهها خال مُشک بر رخ حور
13 این چنین درنگر به صورت او چون بخوانی تو سرِّ سورت او
14 تا الف را درون رای آرد با و تا را به زیر پای آرد
15 تا فروشد به جای جان و خرد صورت خوب را به هشدهٔ بد
16 زانکه در کوی عشق و حدّت هنگ بیش از این قیمتی نیارد رنگ
17 بوتهٔ شهوت امتحانش کند پس از آن همچو زرّ کانش کند
18 پس دگرباره بوتهای سازد تا درو غِشّ و خشم بگذارد
19 پس چو نرمش کند فرو ساید تا بدو تاج را بیاراید
20 هرکرا ملک عقل و دین باشد افسر و تاج او چنین باشد
21 سخنی کز تو گشت آلوده گرچه نیکوست هست بیهوده
22 باد اگرچه خوش آمد و دلکش بر حدث بگذرد نماند خوش