1 کاکل کافرانه بین، زیور گوش او نگر و آن مغلی مغولها بر سر و دوش او نگر
2 رنگ قمر کجا بری؟ روی چو ماه او ببین تنگ شکر چه میکنی؟ لعل خموش او نگر
3 شیوهکنان چو بگذرد بر سر اسب گویزن تندی مرکبش ببین، گرمی و جوش او نگر
4 در عجبی ز حیرتم، در رخ چون نگار او؟ حیرت من چه میکنی؟ بردن هوش او نگر
5 گر به رخش نگه کنم، بهر نگاه کردنی زهر مریز بر دلم، چشمهٔ نوش او نگر
6 مست شبانه بامداد، آمد و کرد قتل ما فتنهٔ روز ما ببین، مستی دوش او نگر
7 ای که به وقت تاختن غارت او ندیدهای حجرهٔ اوحدی ببین، خانه فروش او نگر