🌟 نیت کن و فال حافظ بگیر 🌟
اقبال لاهوری

اقبال لاهوری

اقبال لاهوری
اقبال لاهوری

شهر کابل از اقبال لاهوری پس چه باید کرد؟ 16

پس چه باید کرد؟ 16 ام از 953 پس چه باید کرد؟

شهر کابل خطهٔ جنت نظیر

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32

1 شهر کابل خطهٔ جنت نظیر آب حیوان از رگ تاکش بگیر

2 چشم صائب از سوادش سرمه چین روشن و پاینده باد آن سر زمین

3 در ظلام شب سمن زارش نگر بر بساط سبزه می غلطد سحر

4 آن دیار خوش سواد ، آن پاک بوم باد او خوشتر ز باد شام و روم

5 آب او براق و خاکش تابناک زنده از موج نسیمش ، مرده خاک

6 ناید اندر حرف و صوت اسرار او آفتابان خفته در کهسار او

7 ساکنانش سیر چشم و خوش گهر مثل تیغ از جوهر خود بی خبر

8 قصر سلطانی که نامش دلگشاست زائران را گرد راهش کیمیاست

9 شاه را دیدم در آن کاخ بلند پیش سلطانی فقیری دردمند

10 خلق او اقلیم دلها را گشود رسم و آئین ملوک آنجا نبود

11 من حضور آن شه والا گهر بینوا مردی به دربار عمر

12 جانم از سوز کلامش در گداز دست او بوسیدم از راه نیاز

13 پادشاهی خوش کلام و ساده پوش سخت کوش و نرم خوی و گرم جوش

14 صدق و اخلاص از نگاهش آشکار دین و دولت از وجودش استوار

15 خاکی و از نوریان پاکیزه تر از مقام فقر و شاهی باخبر

16 در نگاهش روزگار شرق و غرب حکمت او راز دار شرق و غرب

17 شهر یاری چون حکیمان نکته دان رازدان مد و جزر امتان

18 پرده ها از طلعت معنی گشود نکته های ملک و دین را وانمود

19 گفت «از آن آتش که داری در بدن من ترا دانم عزیز خویشتن

20 هر که او را از محبت رنگ و بوست در نگاهم هاشم و محمود اوست»

21 در حضور آن مسلمان کریم هدیه آوردم ز قرآن عظیم

22 گفتم «این سرمایهٔ اهل حق است در ضمیر او حیات مطلق است

23 اندرو هر ابتدا را انتها است حیدر از نیروی او خیبر گشاست»

24 نشهٔ حرفم بخون او دوید دانه دانه اشک از چشمش چکید

25 گفت «نادر در جهان بیچاره بود از غم دین و وطن آواره بود

26 کوه و دشت از اضطرابم بیخبر از غمان بی حسابم بی خبر

27 ناله با بانگ هزار آمیختم اشک با جوی بهار آمیختم

28 غیر قرآن غمگسار من نبود قوتش هر باب را بر من گشود»

29 گفتگوی خسرو والا نژاد باز با من جذبهٔ سرشار داد

30 وقت عصر آمد صدای الصلوت آن که مؤمن را کند پاک از جهات

31 انتهای عاشقان سوز و گداز کردم اندر اقتدای او نماز

32 رازهای آن قیام و آن سجود جز به بزم محرمان نتوان گشود

اقبال لاهوری از شاعران بزرگ قرن 14 هجری می باشد و سبک شعری ایشان نوین است.
ادامه توضیحات شاعر
اثر شهر کابل خطهٔ جنت نظیر پس چه باید کرد؟ 16 ام از 953 پس چه باید کرد؟ اقبال لاهوری می باشد
شعر قالب : پس چه باید کرد؟ سبک : نوین
عکس نوشته
کامنت
سوالات متداول درباره شعر شهر کابل خطهٔ جنت نظیر

شاعر شعر شهر کابل خطهٔ جنت نظیر چه کسی است ؟

شاعر شعر شهر کابل خطهٔ جنت نظیر اقبال لاهوری می باشد.

شعر شهر کابل خطهٔ جنت نظیر در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 14 سروده شده است.

قالب شعر شهر کابل خطهٔ جنت نظیر چیست ؟

قالب شعر شهر کابل خطهٔ جنت نظیر پس چه باید کرد؟ است

سبک شعر شهر کابل خطهٔ جنت نظیر چیست ؟

سبک شعر شهر کابل خطهٔ جنت نظیر سبک نوین است

مضمون اصلی شعر شهر کابل خطهٔ جنت نظیر چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
اقبال لاهوری

شهر کابل از اقبال لاهوری پس چه باید کرد؟ 16

پس چه باید کرد؟ 16 ام از 953 پس چه باید کرد؟
بنر