- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 «یوسف » مصر نکویی، از جهان رفت و، چشم عالمی گرینده است
2 حلقه در گوش نوازشهای اوست نام حاتم در جهان تازنده است
3 هرکجا آزاده مردی در جهان هست، از جان و دل او را بنده است
4 کهنه گرگ روزگار بی وفا کم چنین «یوسف » بچاه افگنده است
5 از پی تاریخ، میگردید فکر زآنکه هر جوینده یی یابنده است
6 ناگهانم هاتفی گفتا: چرا فکر تاریخت برنج افگنده است؟
7 چون جهان را پشت پا زد، خود بگفت: «مردم، اما نام نیکم زنده است »!