-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خلوت جان را تجلی از چراغ سینه است پنبه داغ دل خون گشته داغ سینه است
2 در بهارش هر قدر حیرت تماشا می کند گلشن سیر بنا گوشت دماغ سینه است
3 صبح و شامم از گل داغ محبت گلشن است روز خورشید دل است و شب چراغ سینه است
4 هر سرمویش به هم بد مستی خون می کنند عاشق دیوانه را رحمت سراغ سینه است
5 از خیالت باغبان گلشن خویش است اسیر سیرگاهش از گل زخم تو داغ سینه است