- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش جان زندگی از چشمه ی حیوان تو داشت دیده آب دگر از چاه زنخدان تو داشت
2 دل بسی چاشنی ازچشمه ی نوش تو گرفت دیده چندین نمک از پسته ی خندان تو داشت
3 روزگار دل دیوانه برآشفت که دوش کار با سلسله ی زلف پریشان تو داشت
4 عشق می خواست که رسوا کند ای خرقه ی تر دست بر من زد و در آتش سوزان تو داشت
5 ملک دل خرم و آراسته بی شرکت غیر شد به قربان خیال تو که فرمان تو داشت
6 از گل عشق فراهم نشود غنچه ی دل وین گشادیست که از چاک گریبان تو داشت
7 بلبلی صبح فغانی غزلی خواند غریب گریه آورد مگر نسخه ی دیوان تو داشت