-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جان بیرون رفته را بویت به تن میآورد مرده را ذوق کلامت در سخن میآورد
2 هست شبنم یا نسیم صبح با ذکر لبت غنچهها را آب حسرت در دهن میآورد
3 زلف پرچین برگشا تا بر خطا قایل شود آنکه رنجی میبرد مشک از ختن میآورد
4 سوی شیرین جوی شیر از بیستون هر صبح و شام سیل سیلاب سرشک کوهن میآورد
5 بوی گل گر از چمن بیرون رود بیوجه نیست بلبل گمگشته را سوی چمن میآورد
6 سرورا نسبت به نخل قامت خوبان مکن نخل قامت میوه سیب ذقن میآورد
7 در غم آن قامت و عارض فضولی هرکه مرد تا قیامت خاک او سرو و سمن میآورد