- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 همنشین جان من و جان تو این انگیز هی سینه ای از ذوق آزار منش لبریز هی
2 غیر دانم لذت ذوق نگه دانسته است کز پی قتلم به دستش داد تیغ تیز هی
3 می چکد خونم رگ ابرست آن فتراک های می تپد خاکم رم بادست آن شبدیز هی
4 بر سر کوی تو بیخود گشتنم از ضعف نیست کشته رشکم نیارم دید خود را نیز هی
5 ننگ باشد چشم بر ساطور و خنجر دوختن غنچه آسا سینه ای خواهم جراحت خیز هی
6 تیشه را نازم که بر فرهاد آسان کرد مرگ خنجر شیرویه و جان دادن پرویز هی
7 غمزه را زان گوشه ابرو گشاد دیگرست آن خرام توسن و این جنبش مهمیز هی
8 ریزش خشت از در و دیوار برگ راحت ست خاک را کاشانه ما کرده بالین خیز هی
9 گفتم آری رونق بازار کسری بشکنی گرم کردی در جهان هنگامه چنگیز هی
10 غالب از خاک کدورت خیز هندم دل گرفت اصفهان هی یزد هی شیراز هی تبریز هی