- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جان ز تن رفت و دل اندر عقد گیسویت بماند شد تنم هم خاک دروی تا ابد بویت بماند
2 خاک ره گشتم ولی شادم که بعد از سالها گردی از خاک وجودم بر سر کویت بماند
3 در دل پر درد خود دیدم که در هرگوشه ای بس نشان ها از خدنگ چشم جادویت بماند
4 سالها شستم به خوناب جگر لیکن نرفت آن غباری را که بر روی دل از خویت بماند
5 نقش عالم را یکایک شستم از لوح خرد همچنان در وی خیال قد دلجویت بماند
6 گر شدی دور از من اما شاهدی را در نظر سجده گاهی از خیال طاق ابرویت بماند