-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آهنگ جانان کرد جان ایمطرب آهنگی بس است دیوانه شد دل زان پری دیوانه را رنگی بسست
2 ما مست پیغام وئیم شیدای دشنام وئیم صلح از برای مدعی ما را از او جنگی بس است
3 کی بیخودان بوی او دارند تاب روی او در دست ما آشفتگان از زلفش آونگی بس است
4 مطرب نوا را ساز کن برگ و نوا آغاز کن گو جان و دل پرواز کن ما را بت سنگی بس است
5 سنگین دلا سنگین دلا با ما مکن جور و جفا ماخستگان نازک دلیم این شیشه راسنگی بس است
6 دل بیخودی آغاز کرد آهنگ رفتن ساز کرد یا آه درد آلوده یا نغمه چنگی بس است
7 از عشق جانان سرخوشیم بگذار تا خواری کشیم تا می نمیخواهیم ما عشاق را ننگی بس است
8 ما در درون دل خوشیم گودر برون تنگی کشیم وسعت جه باشد سینه را جا کلبهٔ تنگی بس است
9 هر کس بود در کار خود فیض و خیال یار خود زهاد را بوئی بس و عباد را رنگی بس است