جان سختی دلم را بیداد از اسیر شهرستانی غزل 546

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

جان سختی دلم را بیداد می شناسد

1 جان سختی دلم را بیداد می شناسد قدر ستمکشان را فرهاد می شناسد

2 مشت غبار عاشق در دام اضطراب است گشتیم خاک و ما را صیاد می شناسد

3 چون تیغ عشق بارد بیجاست لاف طاقت از سر گذشتگان را جلاد می شناسد

4 ما رازدار عشقیم رسوا چرا نباشد گلبانگ بیزبانی فریاد می شناسد

5 دارد نگاه عاشق اکسیر آشنایی چشمش به خاک هر کس افتاد می شناسد

عکس نوشته
کامنت
comment