- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جان من و جان تو بستست به همدیگر همرنگ شوم از تو گر خیر بود گر شر
2 ای دلبر شنگ من ای مایه رنگ من ای شکر تنگ من از تنگ شکر خوشتر
3 ای ضربت تو محکم ای نکته تو مرهم من گشته تمامی کم تا من تو شدم یک سر
4 همسایه ما بودی چون چهره تو بنمودی تا خانه یکی کردی ای خوش قمر انور
5 یک حمله تو شاهانه بردار تو این خانه تا جز تو فنا گردد کالله هو الاکبر
6 چون محو کند راهم نی جویم و نی خواهم زیرا همه کس داند که اکسیر نخواهد زر
7 از تابش آن کوره مس گفت که زر گشتم چون گشت دلش تابان زان آتش نیکوفر
8 مس باز به خویش آمد نوشش همه نیش آمد تا باز به پیش آمد اکسیرگر اشهر