- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عیسی لبی و مرده دلم در برابرت چون تخم پیله زنده شوم باز دربرت
2 چون شمع ریزم از مژه سیلاب آتشین ز آن لب که آتش است و عسل میدهد برت
3 گر خود مگس شوم ننشینم بر آن عسل ترسم ز نیش چشم چو زنبور کافرت
4 یاقوت هست زادهٔ خورشید نی مگوی خورشید هست زادهٔ یاقوت احمرت
5 خون ریز ماست غمزهٔ جادوت پس چرا خونین سلب شده است لب معجز آورت
6 مانا که هم لبت خورد آن خون که غمزه ریخت کاینک نشان خون به لب شکرین درت
7 از نشترت سلاح دو بادام گاه جنگ چشمم چو پسته پر رگ خونین ز نشترت
8 خاقانیی که بستهٔ بادام چشم توست چون پسته بین گشاده دهان در برابرت