1 عیسی نفسی غبارت از دم بفشان روحی ز وجود گرد آدم بفشان
2 وجدی کن و زین طلسم خاکی بدرآی شوری کن و قید جسم از هم بفشان
1 ذوقی به کمالست و وصالی به دوامست امروز به ما منزلت عشق تمامست
2 بر صوفی بی وجد وبالست عبادت بر شیشه که خالی ست ز می سجده حرامست
1 بی هنری در دماغ نیست بد سوزد آن فتیله که از شعله داغ نیست
2 هرگز فرشته از سر بامش نمی پرد آن را که مرغ نامه بری در سراغ نیست
1 سبزه عیش ز بوم و بر هجران مطلب نیشکر حاصل مصر است ز کنعان مطلب
2 رسن زلف پی حیله درآویخته اند جز دل تشنه از آن چاه زنخدان مطلب