- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جر دو رنگی نشد ز مرگ هلاک مرد یک رنگ را ز مرگ چه باک
2 مجلس وعظ رفتنت هوسست مرگ همسایه واعظ تو بسست
3 مرگ را در سرای پیچاپیچ پیش تا سایه افگند به بسیچ
4 زادگان چون رحم بپردازند سفر مرگ خویش را سازند
5 تو به پیری ز مرگ نندیشی ملکالموت را مگر خویشی
6 وگر ایدون که خویشی تو دُرست هست باری بآخر و به نخست
7 نکند سود و جز زیان ندهد که ورا نیز اجل امان ندهد
8 سوی مرگ است خلق را آهنگ دم زدن گام و روز و شب فرسنگ
9 جان پذیران چه بینوا چه به برگ همه در کشتیاند و ساحل مرگ
10 هستی حق زوال نپذیرد آنکه مرگ آفرید کی میرد
11 پیش آنکس که قدر دین داند سرگذشت امل اجل خواند