- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
حسود از نعمت حق بخیل است و بندهٔ بی گناه را دشمن میدارد. ,
2 مردکی خشک مغز را دیدم رفته در پوستین صاحب جاه
3 گفتم ای خواجه گر تو بدبختی مردم نیکبخت را چه گناه
4 الا تا نخواهی بلا بر حسود که آن بخت برگشته خود در بلاست
5 چه حاجت که با او کنی دشمنی که او را چنین دشمنی در قفاست