-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جانا ز سر مهر تو گشتن نتوانم وز راه هوای تو گذشتن نتوانم
2 درجان من اندیشهٔ تو آتشی افکند کانرا به دو صد طوفان کشتن نتوانم
3 صد رنگ بیامیزم چه سود که در تو مهری که نبوده است سرشتن نتوانم
4 تا بودم بر قاعدهٔ مهر تو بودم تا باشم ازین قاعده گشتن نتوانم
5 چون نامه نویسم به تو از درد دل خویش جان تو که از ضعف نوشتن نتوانم
6 حال دل خاقانی اگر شرح پذیرد حقا که به صد نامه نوشتن نتوانم