1 جانا غم تو ز هرچه گویی بتر است رنج دل و تاب تن و سوز جگر است
2 از هرچه خورند کم شود جز غم تو تا بیشترش همی خورم بیشتر است
1 اژدهایی خرس را در میکشید شیر مردی رفت و فریادش رسید
2 شیر مردانند در عالم مدد آن زمان کافغان مظلومان رسد
1 باز آمد کای علی زودم بکش تا نبینم آن دم و وقت ترش
2 من حلالت میکنم خونم بریز تا نبیند چشم من آن رستخیز
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد