1 جانا کجا شدی که ز بهر تو غم خوریم هر ساعت از غمان تو آشفته دلتریم
2 لیلی دیگری تو به خوبی و دلبری ما در غم فراق تو مجنون دیگریم
3 ما را به عشقت اندر بیکار شد دو دست یک دست بر دلیم و دگردست بر سریم
1 با من امروز آن شکر لب را زبانی دیگرست وز لطافت بر زبان او نشانی دیگرست
2 نوبرم هر روز داد از بوستان مهر خویش نوبری کامروز داد از بوستانی دیگرست
1 ایا ستارهٔ خوبان خَلُّخ و یغما به دلبری دل ما را همی زنی یغما
2 چو تو نگار دل افروز نیست در خَلُّخ چو تو سوار سرافراز نیست در یغما
1 منت ایزد را که روشن شد ز نور آفتاب آسمان دولت و ملک شه مالک رقاب
2 از خراسان آفتاب آید همی سوی عراق از عراق آمد کنون سوی خراسان آفتاب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به