-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جانا به غریبستان چندین به چه میمانی بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی
2 صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم یا راه نمیدانی یا نامه نمیخوانی
3 گر نامه نمیخوانی خود نامه تو را خواند ور راه نمیدانی در پنجه ره دانی
4 بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی
5 ای از دل و جان رسته دست از دل و جان شسته از دام جهان جسته بازآ که ز بازانی
6 هم آبی و هم جویی هم آب همیجویی هم شیر و هم آهویی هم بهتر از ایشانی
7 چند است ز تو تا جان تو طرفه تری یا جان آمیختهای با جان یا پرتو جانانی
8 نور قمری در شب قند و شکری در لب یا رب چه کسی یا رب اعجوبه ربانی
9 هر دم ز تو زیب و فر از ما دل و جان و سر بازار چنین خوشتر خوش بدهی و بستانی
10 از عشق تو جان بردن وز ما چو شکر مردن زهر از کف تو خوردن سرچشمه حیوانی