1 جمشید فلک سریر شاه اسمعیل کش افسر خورشید تبارک بادا
2 تاریخ جلوسش از فلک جستم گفت : ایام شه نوش مبارک بادا
1 دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد من و باز آن دعاها که یکی اثر ندارد
2 من و زخم تیز دستی که زد آنچنان به تیغم که سرم فتاده برخاک و تنم خبر ندارد
1 بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است سلخ ماه دگر و غرهٔ ماه دگر است
2 آنکه در باغ دلم ریشه فرو برده ز نو گرچه نوخیز نهالیست ، سراپا ثمر است
1 هجران رفیق بخت زبون کسی مباد خصمی چنین دلیر به خون کسی مباد
2 یارب حریف گرم کنی همچو آرزو گرم اختلاط داغ درون کسی مباد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به