- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند آهی زدیم و آینهات را جلا نماند
2 روزی که ما ز بند تو آزاد میشدیم بودند سد اسیر و یکی مبتلا نماند
3 دیگر من و شکایت آن بی وفا کز او هیچم امیدواری مهر و وفا نماند
4 سوی مصاحبان تو هرگز کسی ندید کز انفعال چشم تو بر پشت پا نماند
5 وحشی ز آستانهٔ او بار بست و رفت از ضعف چون تحمل بار جفا نماند