جمال دین سر احرار روزگار از ظهیر فاریابی قطعه 32

ظهیر فاریابی

آثار ظهیر فاریابی

ظهیر فاریابی

جمال دین سر احرار روزگار حسن

1 جمال دین سر احرار روزگار حسن ایا به جنب بزرگیت صحن عالم خرد

2 تویی که منشی فرمان تو به دست نفاذ حروف حادثه از روی آسمان بسترد

3 هر آن شمار که خصم تو از جهان برداشت فذلکش نفس چند بود هم بشمرد

4 اگر چه پشت مرا از قبول تو گرم است دلم ز سردی دوران آسمان بفسرد

5 یکی غم از دل من پای باز پس نکشید مگر دست به دستش به دیگری بسپرد

6 اگر چه عاشق بزم توام گرانی خویش سبک سبک به کریمان نمی توانم برد

7 مرا دلیست ز صد گونه درد مالامال ز لطف تو سر آن درد ریز جامی درد

8 تو سایه افکن و انگار کافتاب نماند تو شاد زی و چنان دان که روزگار بمرد

عکس نوشته
کامنت
comment