-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جم رفت و نماند از وی، بر جای به جز جامی می ده که جهان را نیست، جز نیستی انجامی
2 گر رند و خراباتی، گشتم مکنیدم عیب کز زهد فروشی هیچ، حاصل نشدم کامی
3 بد نام تری از من، در حلقه ی رندان نیست هر لحظه بود دلقم، جایی گرو جامی
4 شوریده دلی دارم وز هر طرفی شوخی گسترده پی صیدش از زلف سیه دامی
5 تنها نفکند از بام، طشت من سودایی هر دم فکند عشقش، طشتی زلب بامی
6 پیوسته نمایندم، خوبان ز رخ و گیسو شامی زپی صبحی، صبحی ز پی شامی
7 رو کسب قناعت کن تا با زرهی ای دل از منِّت هر خاصی، از طعنه ی هر عامی
8 جز احمد و ال او، ما را به دو عالم نیست از کس طمع لطفی یا دیده ی انعامی
9 مانند «محیط» امروز در شهر نمی باشد قلّاش نظر بازی، دُردی کش بد نامی
10 بی ساقی آتش دست، بی باده ی آتش وش کی رام شود شوخی، کی پخته شود خامی