- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جلایر : به ز خلعت هست الطاف چو دارد شاه باید داشت انصاف
2 چو شیرین کامت از این مرحمت هاست بکن شکرش که کارت خوب بالاست
3 هزاران آفرین بر خان طاهر که اخلاص و ارادت کرد ظاهر
4 جلایر کن تو خدمت های او فاش که صد رحمت بود بر او و آقاش
5 ز شیراز آمده با صد حکایت کند هر روز و شب زان جا روایت
6 فرامین های چند از خدمت شاه ز خاصان شه او آورده هم راه
7 همه غرضش بود دل چسب و رنگین ز مهر و ماه گوید تا، به پروین
8 هر آن چه دیده بشنیده ز شیراز کند عرض از نهایت تا به آغاز
9 دگر داده شهنشاهش یکی اسب عربی زاده ، تازی، خوب و دل چسب
10 که از شیراز آرد سوی تبریز خورد سوگند، باشد تخم شبدیز
11 چو از دربار شاهنشه رسیده هر آن چه هست باشد او گزیده
12 به پیش شه بود به تر ز شبدیز چو شاهنشه فرستاده به تبریز
13 دگر پولی که باقی بود از پیش بیاورده به خدمت از کم و بیش
14 همین هم نیز خدمت های اویست بلی خدمت کند هر کس نکوی است
15 چو میرزای نبی استاد او شد گزیده گشت و در خدمت نکو شد
16 هر آن فرمایشی از جانب شاه مقرر چون به او شد، گشت دل خواه
17 مقرب هست در درگاه خاقان ز سیف و ز قلم میرزا نبی خان
18 به خدمت های کلی لایق است او که بر صدق و ارادت شایق است او
19 به شه چون خدمتش مقبول باشد از آن پیش همه معقول باشد
20 ز خدمت، کار هر کس می شود خوب که ناخدمت بود مردود و معیوب
21 چو باشد خان طاهر پیر هشیار به هر خدمت نماید سعی بسیار
22 ندارد هیچ اهمالی به کاری نگیرد هم چو زیبق یک قراری
23 بود سرگرم خدمت از دل و جان شب و روزش بود این قسم و این سان
24 ترقی ها و کارش هست ظاهر که صد رحمت به شیرخان طاهر
25 مقرب حضرت است و پیر و دانا به خدمت های مشکل او توانا
26 بلی ذاتی که پاک است این چنین است همه کردار او نیک و گزین است
27 بلی مفسد به هر جا هست مردود کجا یابد سعادت غیر مسعود؟
28 سعادت بهر شخص صادق آمد نه بهر کاذبان حاذق آمد
29 چو دارد نام طاهر خان طاهر ز اطوارش سعادت هست ظاهر
30 به آقایش هزاران آفرین باد که این فرزانه نوکر را فرستاد
31 به خاک پای شاه پاک طینت که باشد معدن جود و حمیت