جلایر: بر از قائم مقام فراهانی جلایرنامه 31

1 جلایر: بر دعا کن ختم این عرض دعای ذات پاکش مرترا فرض

2 ولیکن رفته در فکر و خیالی که آیا چیست این غوغای حالی؟

3 یکی ز آغاز دانم تا به آخر نکردی عرض حق بر شاه ظاهر

4 خداوندا جزای مفسدان چیست مخالف گوی دربار شهان کیست؟

5 گر ابلیس لعین گردید ملعون ولی این نوع آدم یا ازو دون

6 دهی مزدش خداوندا به دارین سیه رو سازی این کس را به دارین

7 غرض الصلح خیر بهر هر کار خدا فرمود در قرآن به تکرار

8 ولی عهد از پی تدبیر و فرهنگ به سوی صلح عزمش کرد آهنگ

9 به هنگامی اساس ملک چیده که هر دانا ز سر هوشش پریده

10 میان خصم چون سدسکندر بماند و بست نیکو سدی از سر

11 به تدبیر و صلاح و ملک داری به دشمن دوست شد داده قراری

12 صلاح مملکت، خیر خلایق نموده طرح صلحی با دقایق

13 چو رفت این صلح خیر اندیش از پیش که دولت امن گشت از هول و تشویش،

14 بشد مقبول شاه نیک اقبال که از دربار اعلی رفت اهمال

15 که هر کاری ولی عهدش نمودی در آن سودا هزاران سود بودی

16 به گاه رزم عزمش بود محکم به هنگام صلاح او هست اعلم

17 همه کارش قبول شاه گردید بحمدالله خوش و دل خواه گردید

18 خلایق در رفاه و ملک آباد بگفتند هست این دولت خداداد

19 خداوندا به حق ذات پاکان به سوز سینه هر درد ناکان

20 به معصومان و مظلومان سراسر به حق شافع صحرای محشر

21 فزون کن عمر و مال و جاه اورا ز کیوان بر کنی خرگاه اورا

22 بداری خصم اورا خوار و مسکین به حق مصطفی ختم النبییین.