- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز آرزو کردت به این حال آرزومندی هنوز
2 کوه اگر بودی ز جا رفتی بنازم حوصله اینهمه آزردگی داری و خرسندی هنوز
3 وقت نامد کز جنون این بند از هم بگسلی اله اله ، بسته آن سست پیوندی هنوز
4 با همه خدمت چه بودی گر پذیرفتی ترا شرم بادت زین غلامی، بی خداوندی هنوز
5 خندهات بر خود نیامد پارهای بر خود بخند از لب او چشم در راه شکرخندی هنوز
6 تا به کی این تیشه خواهی زد به پای خود بس است این کهن نخل تمنا را نیفکندی هنوز
7 ساده دل وحشی که میداند ترا احوال چیست وین گمان دارد که گویا قابل پندی هنوز