1 موی دماغ جاه و حشم حل نمیشود فغفور خاکگشت و سرشکل نمیشود
2 ما و من هوسکدهٔ اعتبار خلق تقریر مهملی استکه مهمل نمیشود
3 زبن گرد اعتبار مچین دستگاه ناز بر یکدگر چو سایه فتد تل نمیشود
4 آیینهدار جوهر مرد استقامت است پرداز تیغ کوه به صیقل نمیشود
5 افسردگیکمینگر تعطیل وقت ماست تا دست گرم کار بود شل نمیشود
6 ناقدردان راحت وضع زمانهای تا دردسر به طبع تو صندل نمیشود
7 با این دو چشم کاینهدار دو عالم است انسان تحیر است که احول نمیشود
8 زبن آرزوکه سرمه نظرگاه چشم اوست حیف است اصفهان همه مکحل نمیشود
9 ای خواجه خواب راحت از اقبال رفتهگیر این کار بوریاست ز مخمل نمیشود
10 با وهم و ظن معامله طول اوفتاده است عالم مفصلیست که مجمل نمیشود
11 بیدل کسی به عرش حقیقت نمیرسد تا خاک راه احمد مرسل نمیشود
دیدگاهها **