1 جفا جویی سپند آتش اوست اجل مزدور خوی سرکش اوست
2 چو دید از سرگرانی کار ما ساخت تغافل تیر روی ترکش اوست
3 به چشمم آشنا می آید از دور مگر خورشید گرد ابرش اوست
4 اسیر از نا امیدی شادکام است مگر حسرت شراب بیغش اوست
1 شیشه بر خاره به صد رنگ زدن پیشه ما بیستون معدن الماس و جگر تیشه ما
2 از گل ناله زنجیر به بار آمده ایم مگر ابریشم این ساز بود ریشه ما
1 خط بر سرهر حرف چو تقویم کشندت زان به که خطی بر سر تسلیم کشندت
2 ای خاک نشین رتبه ات از دولت خواری است مگذار که در پله تعظیم کشندت
1 پری گشته آیینه دار هوا توان دیدن از روی کار هوا
2 چرا مست و مجنون نباشد کسی هوای بهار و بهار هوا