1 ایزد که به زلفت شکن و تاب نهاد در لعل لبت لولوی خوشاب نهاد
2 وان خال سیاه برسر ابرویت هندوست که پا بر سر محراب نهاد
1 صبا نو کرد باغ و بوستان را پیاله داد نرگس ارغوان را
2 به خط سبز، صحرا نسخه برداشت سواد روشن دارالجنان را
1 چه آفت ست نمی دانم این به زیر نقاب که تا نمود نمود آنچه، سینه گشت خراب
2 تو رخ بپوشی که از هفت پرده بنماید چو آفتاب فروزنده از چهارنقاب
1 بشکفت گل در بوستان آن غنچه خندان کجا شد وقت عیش دوستان آن لاله و ریحان کجا
2 هر بار کو در خنده شد چون من هزارش بنده شد صد مرده زان لب زنده شد، درد مرا درمان کجا