من نصیب خویش دوش از عمر از سنایی غزنوی غزل 238

سنایی غزنوی

آثار سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

من نصیب خویش دوش از عمر خود برداشتم

1 من نصیب خویش دوش از عمر خود برداشتم کز سمن بالین و از شمشاد بستر داشتم

2 داشتم در بر نگاری را که از دیدار او پایهٔ تخت خود از خورشید برتر داشتم

3 نرگس و شمشاد و سوسن مشک و سیم و ماه و گل تا به هنگام سحر هر هفت در بر داشتم

4 بر نهاده بر بر چون سیم و سوسن داشتم لب نهاده بر لب چون شیر و شکر داشتم

5 دست او بر گردن من همچو چنبر بود و من دست خود در گردن او همچو چنبر داشتم

6 بامدادان چون نگه کردم بسی فرقی نبود چنیر از زر داشت او سوسن ز عنبر داشتم

7 چون موذن گفت یک الله اکبر کافرم گر امید آن دگر الله اکبر داشتم

عکس نوشته
کامنت
comment