1 درد عشقی کشیدهام که مپرس زهر هجری چشیدهام که مپرس
2 گشتهام در جهان و آخر کار دلبری برگزیدهام که مپرس
3 آن چنان در هوای خاک درش میرود آب دیدهام که مپرس
4 من به گوش خود از دهانش دوش سخنانی شنیدهام که مپرس
5 سوی من لب چه میگزی که مگوی لب لعلی گزیدهام که مپرس
6 بی تو در کلبه گدایی خویش رنجهایی کشیدهام که مپرس
7 همچو حافظ غریب در ره عشق به مقامی رسیدهام که مپرس
معنی شعر:
برای رسیدن به خواسته و آرمان مقدس و وصال جانان و محبوب خود سختی های زیادی کشیده ای و غم جانگاهی را تحمل کرده ای بدان که نازش معشوق نه از روی بی توجهی بلکه برای حلاوت وصال است. به زودی دوران رنج و غصه، تلخی و جدایی تمام می شود و زمان خوشکامی و شادمانی و شهد وصال محبوب فرا میرسد.