با لبش همزبانیی کردم از اسیر شهرستانی غزل 735

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

با لبش همزبانیی کردم

1 با لبش همزبانیی کردم مردم و زندگانیی کردم

2 یک صبوحی زدم به یاد کسی صبح را باغبانیی کردم

3 گرد نسیان به خاطر افشاندم صید راز نهانیی کردم

4 آرزوها به دل گره شده بود دیدمش جانفشانیی کردم

5 رفته بودم ز خاطر همه کس بر دل خود گرانیی کردم

6 حرفی از دفتر جنون خواندم دعوی نکته دانیی کردم

7 گرد راه فتادگی گشتم با فلک هم عنانیی کردم

8 بی محابا زدم بر آتش اسیر در صف دل جوانیی کردم

عکس نوشته
کامنت
comment