تذرو جلوه ات را دیده از اسیر شهرستانی غزل 425

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

تذرو جلوه ات را دیده من آشیان زیبد

1 تذرو جلوه ات را دیده من آشیان زیبد همای نازکت را استخوان از مغز جان زیبد

2 دلم خوش در بغل دارد خیالت را تماشا کن چنان آیینه ای را اینچنین آیینه دان زیبد

3 وفا سرشار و او سرمست و ساقی سرگران او نگه را بیخودی می را طرب دل را فغان زیبد

4 نسیم وادی الفت بهار عمر جاوید است محبت را دم عیسی غبار (از) کاروان زیبد

5 ستم پروده ام در مذهب ما شوخ چشمان را اگر صد روی دل باشد دل نامهربان زیبد

6 زدم دست تضرع چون فلک بر دامن شاهی که خاک درگهش را خاکروب از چشم جان زیبد

عکس نوشته
کامنت
comment