به هر منزل فزون دیدم ز هجران زاری از کلیم غزل 29

به هر منزل فزون دیدم ز هجران زاری دل را

1 به هر منزل فزون دیدم ز هجران زاری دل را خوشا حال جرس، فهمیده است آرام منزل را

2 ز شوق دوست زان سان چشم حسرت بر قفا دارم که رو هم گر به راه آرم نمی‌بینم مقابل را

3 چمن را غنچه نشکفته بسیار است، می‌ترسم که در گلزار ایران هم نبینم شادمان دل را

4 اسیر هندم و زین رفتن بی‌جا پشیمانم کجا خواهد رساندن پرفشانی مرغ بسمل را

5 اگرچه هند گرداب است امان از وی نمی‌خواهم نگیرد دست استغنای من دامان ساحل را

6 به امید صبوری از درش بار سفر بستم خورند آری به امید دوا زهر هلاهل را

7 به ایران می‌رود نالان کلیم از شوق همراهان به پای دیگران همچون جرس طی کرده منزل را

عکس نوشته
کامنت
comment