-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بدل مهر تو کردم نقش و چشم از غیر بر بستم در آوردم درون خانه شمعی را و در بستم
2 بلا دیدم که از چشمست بر دل خاک راهت را بخوناب جگر گل کردم و این رهگذر بستم
3 شکاف سینه را گر دوختم پیش تو معذورم مرنج از من که بر دل از حسد راه نظر بستم
4 ربودی باز خواب از چشم من ای اشک آه از تو گشادی رخنه کان را بصد خون جگر بستم
5 بامیدی که مقبول خیال عارضت گردد ز اشک لاله گون پیرایها بر چشم تر بستم
6 تو این فرهاد بنشین گوشه چون نقش خود زین بس که بهر کندن کوه ملامت من کمر بستم
7 فضولی بسته قید جهان بودم بحمدالله ازان برداشتم دل بر بتان سیمبر بستم