1 دل و جان منزل جانانه کردم می توحید در پیمانه کردم
2 از این افسانها طرفی نبستم بمستی ترک هر افسانه کردم
3 ز عقل و عاقلان یکسر بریدم علاج این دل دیوانه کردم
4 شدم در ژنده پنهان از نظرها چو گنجی جای در ویرانه کردم
5 شود تا آشنا آن دوست با من ز هر کس خویش را بیگانه کردم
6 بهر جانب که دیدم مست نازی نگاهی سوی او مستانه کردم
7 بهر جا حسن او افروخت شمعی بگردش خویش را پروانه کردم
8 دلم شد فانی اندر عشق باقی بآخر قطره را دردانه کردم
9 بهر جزو دلم جای بتی بود بمستی ترک این بتخانه کردم
10 بیک پیمانه دادم هر دو عالم چو فیض این کار را مردانه کردم
دیدگاهها **