- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باز آی که از غیر تو پرداخته ام دل ای سر تو را سینه سودا زده منزل
2 قربان تو میکردم اگر یافتمی جان بر زلف تو میبستم اگر داشتمی دل
3 جز نقش خط از روی نکویت خط هستی نقشیست که گردون زده بر آب بباطل
4 چندانکه بود کام تو از قتل من آسان کار من دلباخته از دست تو مشکل
5 من روی چو زر کرده ام از عشق تو بنمای بر گردنم آن ساعد چون سیم حمایل
6 آئینه شود سینه پرداخته از زنگ بر عرش پرد طائر برخاسته از گل
7 خواهی که شوی مظهر انوار تجلی آئینه خود ساز بر آن روی مقابل
8 خود بین نبرد راه بخمخانه وحدت محجوب ندارد خبر از نشاء/ه کامل
9 از غرب خفا گونه خورشید حقیقت پیداست، تو در پرده ئی ای دیده غافل
10 کن در طلب گوهر جان کشتی تن را مستغرق دریای دل بی تک و ساحل
11 از کشته شدن زنده شوی در طلب تیغ بایست زدن بوسه بسر پنجه قاتل
12 قومی بحرم ساجد و قومی بکلیسا روی دل من جانب آن هندوی مقبل
13 باز ای دل سودازده قلاشی و رندی جز رنج چه بردست کس از کسب فضائل
14 ما زنده بعشقیم که بی فاصله ما را جاریست چو خون در کبد و عرق و مفاصل
15 بردار ز گل ذره محجوب صفا را ای بر همگی پرتو خورشید تو شامل