1 از عمر شبی به کام دل دوشم بود کاواز سرود و رود درگوشم بود
2 بگذشته و بامداد فرموشم بود مهتاب نبود و مه در آغوشم بود
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 یافتی بر خوان اگر جویی رضای مرتضا لا فَتی اِلّا علی بر خوانْد هر دم مُصطفا
2 ور همی خواهی که گردی ایمن از هَلْ منْ مَزید شرح یُوفون و یُخافون یاد کن از هَل أتی
1 خسروا می خور که خرم جشن افریدون رسید باغ پیروزی شکفت و صبح بهروزی دمید
2 در چنین صد جشن فرخ شادباش و شاه باش کایزد از بهر تو این شاهی و شادی آفرید
1 ذوالجلال است آن که در وصف جلالش بار نیست هرچه خواهد آن کند کاری برو دشوار نیست
2 ملک او را ابتدا و انتها و عزل نیست ذات او را آفت و کیفیت و مقدار نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به