1 تا بدیدم که شد از دست تو ای جان پدر قلم چون زر بر کاغذ چون سیم روان
2 من به امید وصال تو به کردار قلم لاغر و زرد و نوان گشتم و گریان و دوان
3 من بسان قلم ار روزی فرمان دهیم به سر خود چو قلم گردم پیش تو روان
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ز شاه بینم دل های اهل حضرت شاد هزار رحمت بر شاه و اهل حضرت باد
2 من این نشاط که دیدم ز خلق در غزنین بدید خواهم تا روز چند در بغداد
1 شهریارا کردگارت یار باد بنده تو گبند دوار باد
2 روز جاهت را سعادت نور باد شاخ ملکت را جلالت بار باد
1 ای به قدر از برادران برتر مر تو را شد برادر تو پدر
2 مادر تو چو مادر پدرست پس تو را جده باشد و مادر
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به