- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بستهٔ یار قلندر ماندهام زان دو چشمش مست و کافر ماندهام
2 تا همه رویست یارم همچو گل من همه دیده چو عبهر ماندهام
3 بر دم مار آمدم ناگاه پای زان چو کژدم دست بر سر ماندهام
4 در هوای عشق و بند زلف او هم معطل هم معطر ماندهام
5 بر امید آن دوتا مشکین رسن پای تا سر همچو چنبر ماندهام
6 چنگ در زنجیر زلفینش زدم لاجرم چون حلقه بر در ماندهام
7 دورم از تو تا به روزی چشم و دل در میان آب و آذر ماندهام
8 از خیال او و اشک خود مقیم دیده در خورشید و اختر ماندهام
9 هم ز چشمت وز دلت کز چشم و دل اندر آبان و در آذر ماندهام
10 دخل و خرج روز شب را در میان در سیه رویی چو دفتر ماندهام
11 افسری ننهاد ز آتش بر سرم تا چنین نی خشک و نی تر ماندهام
12 سالها شد تا از آن آتش چو شمع مرده فرق و زنده افسر ماندهام
13 مفلس و مخلص منم زیرا مرا دل نماند و من ز دلبر ماندهام
14 عیسی اندر آسمان خر با زمین من نه با عیسی نه با خر ماندهام
15 بی منست او تا سنایی با منست با سنایی زین قبل درماندهام