1 صدبار به بوسه آزمودم پارت بس بوسه دریغ یافتم هر بارت
2 گفتم که کنون کشید خواهم بارت با این همه هم به کار ناید کارت
1 روزی که بود دلت ز جانان پر درد شکرانه هزار جان فدا باید کرد
2 اندر سر کوی عاشقی ای سره مرد بی شکر قفای نیکوان نتوان خورد
1 چون تو بر ذرهّای حساب کنی ور به شبهت بُوَد عتاب کنی
2 ور حرامی بود عذاب دهی روز محشر بدان عقاب دهی