-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا ز خواب مستی غفلت سری برداشتم چون حباب از سر نهادم هرچه در سر داشتم
2 کس چو من از مزرع امید حاصل برنداشت کاشتم تخم هوسها را و دل برداشتم
3 در بیابان طلب از ننگ واپسماندگی خاطری آشفتهتر از گرد لشکر داشتم
4 بلبلم وز غنچه نشکفته کس نشناسدم صد بهار آمد که من سر در ته برداشتم
5 اقتضای وقت بین کز دور ساغر میکنم شکوهها کاول ز بدگردی اختر داشتم
6 کس نمیفهمد زبان شکوه خونیندلان من گرفتم غنچهسان دست از دهن برداشتم
7 حال خویش از دیگران پرسم، نمیدانم که دوش اخگر اندر خوابگه یا گل به بستر داشتم
8 از نظام کارم ار ایام عاجز شد چه عیب رشته کوته بود و من صد سحر گوهر داشتم
9 تا به اکسیر غم او آشنا بودم کلیم صرفه در عزلت به سان کیمیاگر داشتم