-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 حلقه دل زدم شبی در هوس سلام دل بانگ رسید کیست آن گفتم من غلام دل
2 شعله نور آن قمر میزد از شکاف در بر دل و چشم رهگذر از بر نیک نام دل
3 موج ز نور روی دل پر شده بود کوی دل کوزه آفتاب و مه گشته کمینه جام دل
4 عقل کل ار سری کند با دل چاکری کند گردن عقل و صد چو او بسته به بند دام دل
5 رفته به چرخ ولوله کون گرفته مشغله خلق گسسته سلسله از طرف پیام دل
6 نور گرفته از برش کرسی و عرش اکبرش روح نشسته بر درش مینگرد به بام دل
7 نیست قلندر از بشر نک به تو گفت مختصر جمله نظر بود نظر در خمشی کلام دل
8 جمله کون مست دل گشته زبون به دست دل مرحلههای نه فلک هست یقین دو گام دل