- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز من گسستی و پیوند مشکل افتاده ست مرا مگیر به خونی که در دل افتاده ست
2 رسد دمی که خجالت کشم ز گرمی دوست ز خصم داغم و اندیشه باطل افتاده ست
3 به قدر ذوق تپیدن به کشته جا بخشند سخن به محکمه در کیش قاتل افتاده ست
4 شکافی ار جگر ذره نم برون ندهد به وادیی که مرا بار در گل افتاده ست
5 در این روش به چه امید دل توان بستن میانه من و او شوق حائل افتاده ست
6 به ترک گریه برم دهشت اثر ز دلش که خود ز شبروی ناله غافل افتاده ست
7 به صبر کم نیم اما عیار ایوبی به قدر آن که گرفتند کامل افتاده ست
8 چرد نهنگ و سمندر در آب و آتش من تنم به قلزم و کشتی به ساحل افتاده ست
9 به روی صید تو از ذوق استخوان تنش هما ز تیزی پرواز بسمل افتاده ست
10 چو اندر آینه با خویش لابه ساز شوی ز خود بجوی که ما را چه در دل افتاده ست
11 حریف ما همه بی بذله می خورد غالب مگر ز خلوت واعظ به محفل افتاده ست