کو طاقت دیدار گرفتم که از سحاب اصفهانی غزل 136

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

کو طاقت دیدار گرفتم که تواند

1 کو طاقت دیدار گرفتم که تواند سوی تو مرا جذبه ی عشق تو کشاند

2 یک روز نباشد که بدانیم کجائی با آن که زبیگانه بپرسیم و بداند

3 بیطاقتی من زحد افزون شد و ترسم بسیار جفاهای توناکرده بماند

4 بیداد بتان غایت مقصود دل ماست یا رب که زدل داد من خسته ستاند

5 هم جور تو باشد که فزون باد دمادم چیزی گرم از سنگ جفای تو رهاند

6 باشد شبی آیا که مرا آن مه بی مهر در بزم وصالش زره مهر بخواند

7 برخیزد و در بر رخ اغیار ببندد بنشیند و در پهلوی خویشم بنشاند

8 ای چشم (سحاب) اشک فشان باش که جز تو کس نیست که بر آتشم آبی بفشاند

عکس نوشته
کامنت
comment