1 رفته ام از خود ندانم بیقرار کیستم می تپم در خون شهید انتظار کیستم
2 گاه خونم می خورد گه خاکمالم می دهد آسمان گویا نمی داند شکار کیستم
3 در حساب است از من سرگشته هر جا سرمه ای است دیده خورشید می داند غبار کیستم
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 بی رخت شکوه ز بخت سیهی نیست مرا لاف طاقت زده ام کم گنهی نیست مرا
2 دیده گر جلوه گه گلشن امید شود همچو نرگس سر و برگ نگهی نیست مرا
1 ای گلشن از بهار خیال تو سینهها برگ گل از طراوت نامت سفینهها
2 هرجا غمت رواج دهد گوهر شکست بر سنگ خاره رشک برند آبگینهها
1 شد شیشه خانه باغ دل از جان سخت ما جز سنگ فتنه یار نیارد درخت ما
2 بیگانه الفتیم چه دنیا چه آخرت در خانه وجود و عدم نیست رخت ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **