رفته ام از خود ندانم از اسیر شهرستانی غزل 302

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

رفته ام از خود ندانم بیقرار کیستم

1 رفته ام از خود ندانم بیقرار کیستم می تپم در خون شهید انتظار کیستم

2 گاه خونم می خورد گه خاکمالم می دهد آسمان گویا نمی داند شکار کیستم

3 در حساب است از من سرگشته هر جا سرمه ای است دیده خورشید می داند غبار کیستم

عکس نوشته
کامنت
comment