1 سینه ای داده ام به تیغ جفا جگر از چاک کرده ام پیدا
2 عیش وصلت قوام باده شوق دل ندانم ز دست و سر از پا
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 گر دلم پنهان نسازد در غبار آیینه را شعله از خجلت گدازد چون شرار آیینه را
2 پاکتر آید برون دلهای روشن از گداز نیست خاکستر بسوزی گر هزار آیینه را
1 عشق ساغر داده شوق تشنه دیدار مرا خواب آسایش نبیند چشم بیدار مرا
2 هر نفس از ساغر اشکم بهاری تر دماغ خوی او برخود شگون دانسته آزار مرا
1 مست تو جلوه گر دهد جام جهان نمای را آینه جنون کند عقل برهنه پای را
2 گوش ترانه سنج را مجمر بزم دل کند ذکر تو نغمه گر شود مطرب خوشنوای را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به