1 کردم همه عمر آنچه نمی باید کرد از کرده او حذر نمی شاید کرد
2 امروز چنینم و ندانم فردا تا با من بیچاره چه فرماید کرد
1 دل حظ خویشتن ز رخ یار برگرفت دیده نصیب خویش ز دیدار بر گرفت
2 شیرین من بیامد و تلخی هجر خویش از کام من بلعل شکر بار برگرفت
1 دلبر ما کهربا بر دست بست هیچ می دانی چرا بر دست بست
2 دل بنرخ که ستاند بعد ازین دل ربا چون کهربا بر دست بست
1 دلبرا عشق تو اندر دل وجان داشتنیست عشق سریست که از خلق نهان داشتنیست
2 تا پس از مرگ وفنا زنده باقی باشم دل بعشق تو چو تن زنده بجان داشتنیست
1 هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد
2 وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب بر دولت آشیان شما نیز بگذرد